اخبارپیشنهاد سردبیرگوناگون

ادعای تازه قاتل الهه حسین‌نژاد درباره صحبت‌های خصوصی اش با الهه

بهمن، روز ۴ خردادماه دختری ۲۴ ساله به نام الهه حسین‌نژاد را با ضربات چاقو به قتل رساند.
هرچند در ابتدا گفته شده بود الهه روی صندلی عقب نشسته بود و ضربات به قلبش برخورد کرد اما بهمن در گفت‌وگویی که روز گذشته مقابل قاضی شهریاری، سرپرست دادسرای جنایی تهران، با خبرنگاران انجام داد، گفت که الهه روی صندلی جلو نشسته بوده و ضربات را روی صندلی جلو بر بدن او وارد کرده است. متهم همچنین در مراحل بازجویی در دادسرا گفته انگیزه‌اش از قتل سرقت نبود و اگر قصد سرقت داشت، طلاهای مقتول را می‌دزدید. این در حالی است که بررسی‌ها نشان داد الهه طلا همراه داشت.

به گزارش بلاگ جعبه به نقل از شرق؛ در همین حال، شهریاری نیز درباره دلیل تاخیر در دستگیری متهم توضیح داد، چون مقتول دو موبایل داشت، ردیابی آنتن گوشی او زمان‌بر شد. او همچنین توضیح داد سوابق متهم مربوط به درگیری با همسرش بوده و سابقه شرارت و چاقوکشی ندارد. شهریاری همچنین توضیح داد بنا به اعترافات متهم، قتل در خارج از محدوده شهر تهران اتفاق افتاده و به همین دلیل پرونده به اسلامشهر ارجاع می‌شود.

در همین حال به گفته یکی از متخصصان روانپزشکی که با متهم مصاحبه کرده است، احتمالاً انگیزه متهم از قتل روابط تیره‌ای بوده که با زنان داشته است. او نسبت به همسرش نیز خشم زیادی داشته و همذات‌پنداری‌ای که نسبت به الهه و همسرش کرده باعث شده او را به قتل برساند.

*چند سال داری و شغلت چیست؟

متولد سال ۷۳ هستم و از هشت سال قبل در تاکسی اینترنتی کار می‌کردم.

*قبل از آن چه می‌کردی؟

مدتی در ساندویچی کار می‌کردم، در خرم‌آباد.

*با همسرت کجا زندگی می‌کردی؟

مدتی در اسلامشهر و بعد هم در خرم‌آباد.

*یعنی خودت هم در خرم‌آباد بودی؟

ما فامیلی داشتیم که چند سال قبل رفت خرم‌آباد و آنجا نان فانتزی تاسیس کرد. من و برادرم و چند نفر دیگر هم رفتیم خرم‌آباد و بعد هم بقیه آمدند و آنجا نان فانتزی درست کردند. تعداد زیادی از اهالی منطقه ما حالا در خرم‌آباد نان فانتزی دارند.

*توضیح بده روز حادثه چه کردی و چه اتفاقی افتاد؟

من از دارالسلام اسلامشهر با اپلیکیشن اسنپ مسافری سوار ماشین کردم و به تهران آمدم. او را در میدان آزادی پیاده کردم و در همان میدان آزادی منتظر مسافر شدم. وقتی الهه سوار شد، من ۲۰ دقیقه‌ای ایستاده بودم تا باز هم از اسنپ مسافر بگیرم.

*الهه کجا نشسته بود؟

اول صندلی عقب نشسته بود. او گفت برویم و بعد آمد روی صندلی جلو نشست. بعد با تلفن بلندبلند صحبت می‌کرد و از دوستانش و زندگی خصوصی‌اش می‌گفت. بعد که تلفن را قطع کرد، سر صحبت را با من باز کرد. وقتی حرف‌هایش را شنیدم، گفتم چرا درباره زندگی‌ات صحبت می‌کنی و این حرفه‌ها را به همه می‌گویی؟ می‌خواستم نصیحتش کنم.

*چرا الهه را زدی؟

با توجه به اختلاف‌هایی که با زنم داشتم و حرف‌هایی که پشت سرش شنیده بودم، با الهه هم درگیر شدم. الهه می‌گفت تو افسرده‌ای و زندگی این‌طوری نیست. او من را تحقیر می‌کرد.

*جسد را چه کردی؟

الهه روی صندلی جلو بود. بعد از اینکه چاقو را زدم، جسد را در فشافویه انداختم و تلفن را هم انداختم آنجا.

*مقتول دو گوشی موبایل داشت. یکی را با جسد رها کردی. دیگری را چه کردی؟

دومین گوشی کف ماشین افتاده بود. قبلاً هم پیش آمده بود که مسافر چیزی در ماشین جا می‌گذاشت. من آن را به اسنپ می‌دادم. گوشی را برداشتم و فکر کردم گوشی دوم مال مسافر است. نگه داشته بودم که با من تماس بگیرند و پس بدهم. بعد از چند روز که عکس‌های الهه منتشر شد و فهمیدم دختری که سوار کرده و کشته‌ام همان دختری است که دنبالش می‌گردند، ترسیدم و گوشی آیفون را به چاه توالت انداختم.

*از رابطه با همسرت بگو. چطور با هم آشنا شدید؟

زنم مال یک روستا در ۱۰ کیلومتری روستای ما بود. زنم را مادرم پیدا کرد و یک ماه بعد از آشنایی ازدواج کردیم.

*از چه زمانی همسرت به خرم‌آباد فرار کرد؟

همان‌طور که گفتم یکی از فامیل‌ها در لرستان نان فانتزی داشت. ما هم رفتیم آنجا و زندگی کردیم. او فرار نکرد. به خاطر کار رفتیم آنجا.

*چه مدتی است که از همسرت جدا شده‌ای؟

دو سال است که متارکه کرده‌ایم اما در جریان درخواست طلاق نبودم.

*قبل از خرم‌آباد مدتی هم در اسلامشهر زندگی کردید. درست است؟

بله. ما فامیلی داریم که خیلی از آنها، شاید بیش از ۹۵ درصد، طلاق گرفته‌اند. به خاطر همین به اسلامشهر رفتم تا از همه دور باشم و زنم طلاق نگیرد.

*بچه هم دارید؟

ما ۱۲ سال قبل ازدواج کردیم. شانسی که داشتیم بچه نداشتیم. درگیری ما زیاد بود. همسرم نمی‌توانست بچه‌دار شود.

*قهوه‌خانه‌ای را که در آن پنهان شده بودی، چطور پیدا کردی؟

قهوه‌خانه مال پسرخاله‌ام بود. به او گفتم صاحبخانه جوابم کرده. اجازه بده بمانم در قهوه‌خانه، تا خانه بگیرم.

*هنگام دستگیری غافلگیر شدی؟

روز قبل از دستگیری می‌خواستم بروم خرم‌‌آباد زنم را ببینم، که تا ترمینال هم رفتم اما دستگیر شدم.

*با همسرت در ارتباط بودی؟

ارتباطی با او نداشتم. هر چند وقت یک بار می‌رفتم خرم‌آباد. کشیک می‌دادم و از پشت درخت فیلم می‌گرفتم و برای زنم می‌فرستادم که بگویم دوستش دارم و حواسم به او هست و در جریان زندگی‌اش هستم.

*واقعاً انگیزه‌ات از قتل، سرقت بود؟

انگیزه‌ام سرقت نبود. اگر به خاطر سرقت می‌خواستم آدم بکشم، خب طلاهای الهه را می‌دزدیم. او طلا با خودش داشت. حرف‌های تحقیرآمیزی که به من زد و به من گفت تو افسرده هستی من را ناراحت کرد.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا